این مقاله داستان زندگی زنی است که دو بار با سرطان سینه مبارزه کرد. او مسیر تشخیص، دوره درمان و بهبودی خود را شرح میدهد. برای کسب اطلاعاتی در مورد چالشهای عاطفی سرطان، مقابله با عوارض جانبی جسمی و اهمیت حفظ ذهنیت مثبت در طول دوره آزمایش با این مقاله از بای بای سرطان با موضوع داستان زندگی سمیرا درباره سرطان پستان همراه باشید.
داستان زندگی سمیرا درباره سرطان پستان
به احتمال زیاد در طول زندگی همه ما تحت تأثیر سرطان قرار خواهیم گرفت. من 18 سال پیش سرطان سینه داشتم و این بیماری در فروردین 1402 برگشت. اولین بار در تیر 1383 سرطان مجرای درجا در زمانی که 43 ساله بودم تشخیص داده شد و لامپکتومی و رادیوتراپی انجام دادم. نیازی به درمان بیشتر نداشتم و فقط پیگیری سالیانه و ماموگرافی تا 5 سال انجام دادم. وقتی برای اولین بار سرطان سینه تشخیص داده شد یک توده پیدا کردم.
یک توده در سینه راستم احساس کردم و بعد از ماموگرافی علائم اولیه سرطان را در سینه چپ پیدا کردند و هیچ چیز در سینه سمت راست که توده را داشتم پیدا نکردند که مرا شوکه کرد زیرا انتظار داشتم چیزی غیرطبیعی یا سرطانی در توده سینه راست وجود داشته باشد.
در فروردین 1402 پس از یک ماموگرافی معمولی و بیوپسی متوجه شدم که سرطان در سینه چپ من برگشته و به غدد لنفاوی گسترش یافته است. در آن زمان تصمیم گرفتم که داستان سرطانم را به اشتراک بگذارم. احساس کردم صحبت کردن در مورد آن و به اشتراک گذاشتن تجربهام به من و دیگران کمک میکند و میخواستم آگاهی درباره سرطان سینه را گسترش دهم. فکر میکنم برای خانمها مهم است که ماموگرافی معمول خود را انجام دهند و همچنین سینههای خود را به طور منظم چک کنند. من میخواهم به بقیه نشان بدهم که با سرطان سینه میتوانید یک زندگی عادی داشته باشید
مسیر درمان تشخیص سرطان پستان سمیرا
دوره اولیه درمان ماستکتومی سمت چپ بود اما پس از بیوپسی، اسکن و آزمایش متوجه شدند که سرطان به غدد لنفاوی گسترش یافته است بنابراین سرطان را با شیمیدرمانی طی 6 ماه درمان کردند. منطق پشت این کار کوچک کردن سرطان و جلوگیری از گسترش آن و سپس انجام ماستکتومی سمت چپ با برداشتن تمام غدد لنفاوی پس از پایان شیمی درمانی بود.
شش ماه شیمی درمانی شدید طاقت فرسا را پشت سر گذاشتم که از نظر جسمی و روحی طاقت فرسا بود. شیمی درمانی سخت بود اما من مقاومتر بودم! با عوارض ناخوشایندی مانند ضعف، خستگی، درد استخوان و مفاصل، سردرد، بیماری و حالت تهوع، ریزش مو، ریزش چشایی، نوروپاتی محیطی در پاها و دستها، مشکلات گوارشی و غیره مواجه شدم. طعم غذاها و نوشیدنیها واقعاً عجیب بود و بدتر هم میشد.
من از چیزی به نام «دهان شیمی درمانی» رنج میبردم. هنگامی که در حال شیمی درمانی هستید، داروی موجود در بزاق بر سلولهای گیرنده در دهان که مسئول چشایی هستند تأثیر میگذارد. طعم بعضی غذاها شور، تلخ، شیرین یا شبیه سرکه و منزجر کننده است! من عاشق غذاهای تند مانند مکزیکی و هندی هستم اما نمیتوانستم آنها را بخورم و فقط میتوانستم غذای ساده و بدون ادویه بخورم.
اشتهایم را از دست دادم و وزن زیادی کم کردم. نمیتوانستم زیاد غذا بخورم چون همه چیز طعم افتضاحی داشت اما مقدار زیادی آب مینوشیدم و تنقلاتی میخوردم که میتوانستم مزه آن را تحمل کنم. من هندوانه میخوردم که به نظرم به من انرژی میداد و آناناس بود که به درمان بیماری کمک میکرد. من از خشکی دهان و زخم دهانی رنج میبردم و از خمیر دندان طبیعی، مسواک نرم و دهان شویه بیوتین استفاده کردم که کمک کرد.
من مبتلا به «مغز شیمی درمانی» هم شدم که مه مغزی است که بر توانایی من برای تمرکز و حافظه تأثیر میگذارد. خیلی خوب بود که در تمام ویزیت هایم شوهرم مرا همراهی میکردم تا اطلاعاتی را دریافت کند و چیزهایی را به خاطر بسپارد زیرا من به راحتی اطلاعات را فراموش میکردم. من هنوز علائم مغز شیمی درمانی را دارم.
رگهای من در اثر آزمایش خون هفتگی و شیمی درمانی بسیار شکننده شدند. پیدا کردن رگ در چند هفته آخر شیمی درمانی برایشان سخت شد و چندین بار طول کشید تا بازو یا دستم را با سوزن سوراخ کنند تا رگ خوبی پیدا کنند. من همیشه خسته بودم و فقط میخواستم دراز بکشم. من به دلیل شیمی درمانی و رژیم غذایی بسیار کم خون شدم و قبل از جراحی نیاز به تزریق آهن و خون داشتم.
درمان کلاه سرد یا «سرد کننده پوست سر» را در ابتدا برای دو جلسه امتحان کردم تا ببینم آیا میتواند به حفظ موهایم کمک کند یا خیر. درمان کلاه سرد کلاهی پر از ژل سرد انجمادی است که روی سر گذاشته میشود. اثر خنک کننده جریان خون را در پوست سر کاهش میدهد که مقدار داروهای شیمی درمانی را که به آن ناحیه میرسد کاهش میدهد و به جلوگیری از ریزش مو کمک میکند.
این درمان برای من بسیار ناراحت کننده بود و سرمای انجماد دردناک شد و 1 تا 2 ساعت دیگر به شیمی درمانی اضافه کرد که قبلاً جلسات 2 تا 3 ساعته بود. کلاه خیلی محکم روی سر گذاشته میشود و سردردهای شدیدی را تجربه کردم. من تصمیم گرفتم که ترجیح میدهم موهایم را از دست بدهم تا اینکه قبل از هر سیکل شیمی درمانی، درمان ناخوشایند کلاه سرد را انجام بدهم.
با جراحم در مورد برداشتن سینه راستم صحبت کردم زیرا نگران بودم که سرطان دوباره عود کند و از فکر انجام مجدد ویزیتهای بی پایان بیمارستان، آزمایش، شیمی درمانی و جراحی احتمالی متنفر بودم. جراح تمایلی به عمل سینه راست که به گفته خودش سالم است را نداشت. او گفت اولویت درمان سینه سرطانی و رها کردن پستان سالم به حال خودش است.
جراحم به من اطمینان داد که خطر بازگشت سرطان کم است اما میدانم که همیشه خطر بازگشت آن وجود دارد، به خصوص من که دو بار به آن مبتلا شدم. من از انجام جراحی مضطرب و عصبی بودم اما از اینکه سینه سرطانی را برداشتم احساس آرامش و «خوشحالی» میکردم. میخواستم از شر سرطان وحشتناک خلاص شوم.
در 5 دی 1402 ماستکتومی کردم و تمام غدد لنفاوی من برداشته شد. من کاملاً از این عمل میترسیدم اما آنقدرها هم که فکر میکردم بد نبود. در واقع عمل جراحی خیلی بهتر از شیمی درمانی بود که فکر میکردم میخواهد مرا بکشد! بعد از جراحی درد و ناراحتی شدید داشتم اما آنها به من مورفین دادند که واقعا کمک کرد. فقط یک شب در بیمارستان بودم. خوابیدن با لوله تخلیه برایم ناراحت کننده بود و همچنین باید به یاد داشته باشم که آن را با خودم حمل کنم.
در حال حاضر سه نوبت هفتگی برای تزریق فسگو دارم که در افرادی که سرطان با سطوح بالای HER2 دارند و به بخشهای مختلف پروتئین HER2 متصل میشود عمل میکند. این ماده گیرندهها را مسدود کرده و از تقسیم و رشد سلولهای سرطانی جلوگیری میکند.
چیزهایی که از ابتلا به سرطان پستان یاد گرفتم
سرطان ممکن است بخش بزرگی از زندگی من باشد اما تنها معرف زندگی من نیست. هر روز یک هدیه است و فرصتی برای ساختن خاطرات و گسترش عشق به ما میدهد. همیشه امید وجود دارد حتی زمانی که احساس میشود نامرئی است. مثبت اندیشی ابزار قدرتمندی است و بهترین دارویی است که در اختیار ماست. همه چیز ممکن است بدتر شود اما همچنین میتواند بهتر شود و در اغلب موارد این اتفاق میافتد.
سرطان عشق عمیق در زندگی من را برجسته کرد. شوهر، فرزندان، خانواده و دوستان من دنیای من هستند. این تجربه همچنین به من نشان داد که روزهای بد یک انتخاب هستند. من میتوانم ذهنیت خودم را انتخاب کند و این همه چیز را تغییر میدهد. این بیماری یک یادآوری است که هرگز یک لحظه را هدر ندهید، برای تک تک آنها ارزش قائل شوید چون آنها با ارزش و متناهی هستند.
چالشهای دوره سرطان پستان سمیرا
شش ماه گذشته سخت و چالش برانگیز بوده است. من هنوز کارم با سرطان تمام نشده. گاهی اوقات دلم میخواهد تسلیم شوم اما سعی کردم قوی و مثبت باشم. قدرت داشتن و مثبت بودن من ناشی از ایمان، عشق و حمایت خانواده و دوستانم و افرادی است که در دوره سرطان حامی و الهام بخش من برای ادامه راه بودند. من متشکرم و احساس خوشبختی میکنم که چنین حمایت شگفت انگیزی داشتم.
من یک فرد فعال هستم اما به خصوص با شیمی درمانی و بعد از عمل مجبور شدم فعالیتم را کاهش بدهم که سخت بود. من از خستگی شدید رنج میبردم و نمیتوانستم کار زیادی انجام بدهم و زیاد میخوابیدم. نفسم تنگ شد و به راحتی خسته میشدم و نمیتوانستم راه دور بروم.
شوهرم شگفت انگیز و حامی بود و همه خرید و آشپزی را انجام داد و دخترم که با ما زندگی میکند هم همینطور بود. آنها هر دو بعد از عمل من عالی بودند و در شست و شو و لباس پوشیدن به من کمک کردند چون به تنهایی قادر به انجام این کار نبودم. بعد از جراحی به سختی میتوانستم دست چپم را حرکت دهم و نمیتوانستم دستم را بالا بیاورم یا خم شوم.
تیم مراقبت از سینه فوقالعاده بود و اگر سوالی داشتم یک پرستار که اسمش را میدانستم آن سمت تلفن بود. او فوق العاده بود و من چندین بار برای گرفتن مشاوره و اطلاعات با او تماس گرفتم. او هم با من در تماس بود و اغلب با من تماس میگرفت تا پیشرفت من را زیر نظر بگیرد. همچنین یک کارت با شماره تلفنهای اضطراری به من داده شد تا در صورت نیاز به مشاوره یا مریض شدن با آن تماس بگیرم. خطر سپسیس نوتروپنیک با درمان شیمی درمانی وجود دارد و اگر دمای بدنم بیش از حد بالا یا پایین شد یا عوارض جانبی دیدم باید به طور مرتب دمای بدنی را کنترل کنم.
زمانی که علائم شدیدی را تجربه کردم چندین بار از این شماره استفاده کردم و یک بار بعد از اینکه شوهرم بعد از اینکه به شدت مریض شدم و حالم بد شد برای مشاوره تلفنی تماس گرفت، آنها به او توصیه کردند که من را مستقیماً به بیمارستان ببرد. من خیلی سریع ویزیت شدم و تمام روز مرا در یک اتاق خصوصی راحت نگه داشتند، مرا تحت نظر داشتند و به دلیل عفونت به من آنتی بیوتیک وریدی دادند.
توصیه من به دیگران این است که کارها را آهسته پیش ببرند چون عجلهای وجود ندارد. به بدن خود گوش بدهید و استراحت کنید و تا زمانی که میتوانید بخوابید. سالم غذا بخورید و آب فراوان بنوشید. افکار مثبت را در ذهن خود نگه دارید. با مردم، خانواده و دوستانتان صحبت کنید. اطلاعات بگیرید و از سوال پرسیدن نترسید. خیلی خوب است یک نفر همراه شما در ویزیتها باشد تا به حرفهای متخصصان گوش بدهد.
زندگی بعد از سرطان سینه سمیرا
زندگی پس از سرطان سینه به معنای بازگشت به برخی چیزهای آشنا و همچنین برخی انتخابهای جدید است. من راههایی برای بهبود سلامت و رژیم غذایی و سبک زندگی و کاهش استرس را بررسی کردم. من کسبوکار خودم را اداره میکنم و جلسات موسیقی، حرکت، آواز و بازی برای خانوادههای زیر 5 سال اجرا میکنم. این امر بسیار فیزیکی و طاقت فرسا است و من در طول درمان نتوانستم این جلسات را انجام بدهم و در حال حاضر برای ریکاوری وقت میگذارم.
من سعی میکنم مثبت باشم و روی بهتر شدن تمرکز کنم و منتظرم تا کمی به حالت عادی برگردم و از زندگی لذت ببرم. من بیشتر سال گذشته را در بیمارستان با شیمی درمانی، آزمایش خون هفتگی، اسکن، قرار ملاقات در بیمارستان و غیره گذراندم. امیدوارم و دعا میکنم که دیگر به شیمی درمانی نیاز نداشته باشم. من تصمیم به بازسازی سینه نگرفتم چون نمیخواهم جراحی غیرضروری بیشتر داشته باشم و خوشحالم که پروتز مناسبی دارم.
شیمی درمانی من هفت هفته پیش قطع شد. ذائقه ام کم کم برگشته که خیالم را راحت کرد. نگران بودم ذائقهام برنگردد. ظاهراً پس از شیمی درمانی ممکن است مدت زیادی طول بکشد تا طعم غذاها را دوباره احساس کنید برگردد. فوق العاده است که بتوانید دوباره غذا را بچشید و از آن لذت ببرید. برخی از غذاها هنوز کمی طعم عجیبی دارند اما بیشتر ذائقهام برگشته. موها و ابروهای من دوباره شروع به رشد میکنند که من واقعاً از این موضوع خوشحالم.
من مشتاقانه منتظرم ببینم موهایم چگونه رشد میکند. هر روز قویتر میشوم و حرکات دست چپم بهتر شده و میتوانم دستم را بالای سرم ببرم. من به انجام تمرینات سه بار در روز خودم ادامه میدهم که برای تحرک بازو و کمک به جلوگیری از لنف ادم که میتواند یک عارضه جدی پس از ماستکتومی باشد مهم است.
کلام آخر
امیدواریم با به اشتراک گذاشتن داستان زندگی سمیرا درباره سرطان پستان به هر کسی که از این سرطان رنج میبرد کمک شود و ببینید که میتوان زندگی را بعد از تشخیص این بیماری دوباره به دست آورد و یک بازمانده جنگجو از سرطان سینه بود.
این داستان بر گرفته از یک داستان خارجی است.